هرزه می نامی دختری را که تار مویی بیرون روسری دارد موج اگر میدانست که ساحل هیچوقت دستش را نمی گیرد هرگز برای رسیدن نفس نفس نمی زد... گاهی دلم از هر چی آدمه میگیره گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد!!! همه مرا به خنده های با صدا میشناسند این بالش بیچاره به گریه های بی صدا خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد. خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری خیانت میتواند جاری کردن اشک دیدگان معصومی باشد آیا عشق همه چیز است؟ آیا همه چیز انسان در این کلمه خلاصه میشود؟ آیا باید باورش کرد؟ اصلا عشق چیز خوبیست؟ عشق چیست؟؟؟ یک نیروست؟یک احساس؟یک باور که روزی به پایان میرسد؟ چگونه باید زیست؟؟؟ گاهی اوقات دوستدداری باتمام وجود فریاد بزنی ولی میبینی حنجره ای نداری گاهی اوقات دوست داری یه چیزایی رو نبینی ولی تو اون لحظه چشمات بیناتر میشه گاهی اوقات فکر میکنی سکوت بهتره می خوای سکوت کنی ولی نیرویی تورو به صدا وا میداره گاهی اوقات میخوای تنها نباشی ولی آنچنان تنهایی و سکوتی بهت هدیه میشه که حتی شنیدن تپش های قلبتم واست واضحه می شنوی این صدای قانون طبیعته! طبیعتی که خداوند بی رحمانه به وجودش آورد.طبیعتی که همیشه معکوس حرف دل عمل میکنه درست مثل یک آینه بی شک خداوند عاشق آینه هاست...
یا سیگاری به دست ،
یا دست عاشقی در دست ؛
ولی من هرزه تو را می خوانم ،
که هر سخن بی اساسی با ذهن ات همبستر می شود
و افکاری اینچنین حرامزاده در دامنت می پروراند ...
نه به شکل دوستت دارم یا نه مثل بی تو میمیرم ..
ساده ، شاید مثل
دلتنگ نباش
فردا روز دیگری است
Power By:
LoxBlog.Com